آینه
میبینم صورتمو تو آینه
با لبی خسته میپرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی میخواد
اون به من یا من به اون خیره شدم؟
باورم نمیشه هر چی می بینم
چشامو یه لحظه رو هم می ذارم
به خودم میگم که این صورتکه
میتونم از صورتم برش دارم
میکشم دستمو روی صورتم
هر چی باید بدونم دستم میگه
منو توی آینه نشون میده میگه
این خود تویی نه هیچکس دیگه
جای پاهای تموم قصهها
رنگ غربت تو تموم لحظهها
مونده روی صورتت تا بدونی
حالا امروز چی ازت مونده به جا
آینه میگه: تو همونی که یه روز
میخواستی خورشیدو با دست بگیری
ولی امروز شهر شب خونه ت شده
داری بیصدا تو قلبت میمیری
میشکنم آینه رو تا دوباره
نخواد از گذشتهها حرف بزنه
آینه میشکنه هزار تيکه میشه
اما باز تو هر تيکش عکس منه
عکسها با دهن کجی بهم می گن
چشم امید و ببُر از آسمون
روزا با هم دیگه فرقی ندارن
بوی کهنگی میدن تمومشون
خوب نگام کن. نه آینه دروغ میگه نه چشمای من. چشمای تو چی؟
"http://biria.asiapars.com/" target="_blank">
نظرات شما عزیزان:
amir 
ساعت11:07---6 فروردين 1391
امیرشیما 
ساعت14:02---24 اسفند 1390
سسسسسسسسسسلام دوست عزیز وب عالی داری به وبلاگ ما دوتاهم یه سر بزن
|